_دوتارفیق بودن یکیشون فراری میشه دوماه میره خونه رفیقش میمونه.بعددوماه
میره سرمحل یه دخترخوشگل رد میشه بهش تیکه میندازه...یکی بهش میگه
باباخواهر رفیقت بود که دوماه خونشون خوابیدی...میره جلودرخونه رفیقش که
رفیقش داشته عرق میخورده میگه شرمنده رفیق من خواهرتو نمی شناختم بهش
تیکه انداختم...رفیقش میگه:به سلامتی رفیقی که دوماه تو خونم خورد وخوابید
خواهرمو نشناخت